معنی کلمه لیلان در لغت نامه دهخدا
لیلان. [ ل َ ] ( اِخ ) از کوههای دوهزار مازندران. ( سفرنامه رابینو بخش انگلیسی ص 153 ).
لیلان. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 44هزارگزی جنوب مراغه و پنج هزارگزی شوسه مراغه به میاندوآب. جلگه ، معتدل و مالاریائی. دارای 1894 تن سکنه. آب آن از رودخانه لیلان و چاه. محصول آنجا غلات ، نخود، چغندر، توتون ، کشمش ، بادام و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی و راه آن ارابه رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
لیلان. [ ل َ ] ( اِخ ) قصبه ای جزء دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع در پانزده هزارگزی خمین و 8هزارگزی جنوب راه خمین به اراک. جلگه و معتدل. دارای 1674 تن سکنه.آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، چغندر، پنبه و باغات بادام. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه و ژاکت بافی است و از راه شوسه خمین به اراک راه فرعی به آبادی دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).