لوح تعلیم. [ ل َ / لُو ح ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخته تعلیم. ( آنندراج ) : ز خط سبزه خاکش لوح تعلیم کشیده جوی آبش جدول از سیم.جامی.تا نیابم در سخن میدان نمی آیم به حرف همچو طوطی لوح تعلیم است همواری مرا.صائب.و رجوع به لَوح شود.
جملاتی از کاربرد کلمه لوح تعلیم
آن که ناخوانده علم دین داند لوح تعلیم پس چرا خواند؟
ای جوانان نوآموز دبستان وطن لوح تعلیم بیارید که استاد آمد
بی نیاز از شهرت (و) مستغنی از تدبیر بود داشت دایم لوح تعلیم از دل خود در کنار
تخته های منقش دراو لوح تعلیم کارخانه چین
بهر طفلان ره عشقت ز خط عارض تو لوح تعلیم بلا
خضر و موسی به پیشگاهش در لوح تعلیم برگرفته به بر
ده زبانی به بلای سیهت اندازد لوح تعلیم بس از شانه شمشاد بود
امر و نهی تو لوح تعلیم است سجده تعظیم و جبهه تسلیم است