لنگه کفش

لنگه کفش

معنی کلمه لنگه کفش در لغت نامه دهخدا

لنگه کفش. [ ل ِ گ َ / گ ِ ک َ ] ( اِ مرکب ) یکی از دو تای کفش. یک تای از جفتی کفش. رجوع به لنگه شود.

معنی کلمه لنگه کفش در فرهنگ فارسی

یکی از دو تای کفش

معنی کلمه لنگه کفش در دانشنامه عمومی

لنگه کفش نام سومین آلبوم غیر رسمی محسن چاوشی است . پس از انتشار آلبوم "خودکشی ممنوع" چندین کار به شکل غیر رسمی و ترک به ترک منتشر شد. همین قطعات در زمستان سال ۱۳۸۴ تبدیل به آلبوم سوم محسن چاوشی شدند و به نوعی باعث به وجود آمدن آلبومی ناخواسته شدند. آهنگ سازی و تنظیم این آلبوم را خود محسن چاوشی انجام داده است و ترانه سرایان حسین صفا و امیر ارجینی میباشند.
زیرصدا در قطعه تنگ بلوری: حامد هاکان

جملاتی از کاربرد کلمه لنگه کفش

نقل است زنی را که به مدت ۳۰ روز مرده می‌پنداشته‌اند، زنده کرده‌است. مشهورترین افسانه‌ای که دربارهٔ امپدوکلس روایت کرده‌اند، این است که او در دهانهٔ آتشفشان اِتِنا پرید، به خیال آن که نمی‌میرد و جاودان می‌ماند. وی لنگه کفش خود را کنار دهانه جا گذاشت، و چون عادت داشت که کفش‌های برنجین بپوشد، به آسانی شناخته شد
مامورین به گفته زن اعتنایی نکردند و به طرف تنور رفتند. پالان الاغ را از روی تنور برداشتند. دیدند دختری داخل تنور هست. او را از تنور بیرون آوردند و کفش را اندازه گرفتند. دیدند اندازه است. سراغ لنگه دیگر رفتند، دختر گفت همین جاست و از زیر خاکستر ها لنگه دیگر را با یک دست لباس فاخر به مأمورین داد. مأمورین بلافاصله لباسها را با لنگه کفش نزد پادشاه بردند. پادشاه هم دستور داد هفت شبانه‌روز شهر را آیینه بندان کردند و دختر را به عقد پسرش در آورد.
شاه به جارچی دستور داد تا جار بزند: فردا همه در خانه هایشان بمانند و کسی از خانه بیرون نرود. چند مامور با کفش وارد خانه‌ها شدند و شروع کردند به اندازه گرفتن لنگه کفش، دختری که کفش به طور دقیق اندازه پایش باشد. پیدا نشد یکی دو مورد هم که کفش کمی اندازه بود ولی سراغ لنگه دیگر را می گرفتند، آن‌ها نداشتند. در این مدت زن پدر فاطمه فهمیده بود که اگر لنگه کفش اندازه دخترش باشد، او زن پسر پادشاه خواهد شد. از این روی بهترین لباس‌ها را به دخترش پوشاند و فاطمه را در تنور برد و روی تنور را هم با پالان الاغی پوشاند.
پسر پادشاه به دقت داخل آب را نگاه کرد دید چیزی مثل نور خورشید برق می زند. از اسب پیاده شد، داخل آب رفت و آنچه داخل آب بود، برداشت. متوجه شد لنگه کفش طلا کاری بسیار زیبایی است. لنگه کفش را نزد پدر برد و به او گفت پدر صاحب این کفش را برایم خواستگاری کن.