لمعی

معنی کلمه لمعی در لغت نامه دهخدا

لمعی. [ ] ( اِخ ) نام دو تن از شعرای قرن نهم عثمانی : یکی درویش فرزند لامعی و ملازم خیرالدین افضل ، از خواجگان سلطان سلیمان خان و این مطلع او راست :
فکر زلفکدر شب فرقنده جان اکلنجله سی
کیجه ایله مرغک اولور آشیان اکلنجه سی. دیگری عبداﷲ، از مردم بروسه اسلامبول ملازم چیوی زاده در اسلامبول. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

جملاتی از کاربرد کلمه لمعی

روی هر آیینهٔ شمعی بود آن همه از پرتو لمعی بود