لقمه ای

معنی کلمه لقمه ای در لغت نامه دهخدا

لقمه ای. [ ل ُ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به لقمه. || خرد. به اندازه یک لقمه.
- گز لقمه ای ؛ گز به قرص کوچک که ناشکسته میتوان به یکبار در دهان برد.

جملاتی از کاربرد کلمه لقمه ای

نه خرقه ای ز صلاحی فرو گرفته به پشت نه لقمه ای زحلالی فرو شده به شکم
روزیم همچو دام ماهی نیست لقمه ای کش صد استخوان نبود
این مجموعه شامل ۳۵ کوسه هستند که اگر ان شیشه هارا بشکنند به احتمال ۱۰۰ درصد شمارا لقمه ای چپ خواهند کرد پس از کوسه های آکواریومی دوری کنید و ۵ تا ۱۰ متری است و به صورت یک دنیای ۳۵ متری زیر آب، حجم ۱۰۸۰ مترمکعب آب را در خود جای می‌دهد. در این آکواریوم از ۵ اقیانوس دنیا گونه‌های مختلف آبزیان، ماهیان آب‌های شور و شیرین، ستاره دریایی و دیگر آبزیان به نمایش گذاشته می‌شود.
پنهان سگم خواندی، خوشم، گیرم که ندهی لقمه ای باری به سنگی شاد کن سگ را میان مردمان
و برای این گفت رسول (ص) که مومن را بر همه خیرات ثواب بود تا لقمه ای که در دهان خود نهد یا در دهان اهل خود و این برای آن گفت که مقصود مومن از این همه راه آخرت بود.
چون فلاطون چند جویم سر حکمت را زخم لقمه ای بخشا از آن خوانم که تا لقمان شوم
در خور ظرف است اینجا هر دهان را لقمه ای ضربت تیغ شهادت طعمه شیر خداست
میزبانی بس ترش روی آمد الحق زانکه نیست لقمه ای جز استخوان غصه بر خوان فراق
کس نخورد از خوان گیتی لقمه ای کش برون نامد ز حلقش نقمه ای
بعد عمری آسان گر لقمه ای احسان کند استخوان خشکی منت بود پنهان در او
به چشمم عشق تو خوش لقمه ای بود چو خوردم استخوان اندر میان داشت