لقاه

معنی کلمه لقاه در لغت نامه دهخدا

( لقاة ) لقاة. [ ل َ ] ( ع مص ) لقاء. دیدار کردن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه لقاه در فرهنگ فارسی

لقائ ٠ دیدار کردن

جملاتی از کاربرد کلمه لقاه

آورده‌اند که موسی کلیم صلوات اللَّه علیه عزرائیل پیش وی آمد تا قبض روح وی کند، موسی گفت نخست این پیغام من بحضرت عزّت برسان که هیچ دوست دیدی که از دوست خود جان بستاند؟ عزرائیل آن پیغام بگزارد، جوابش دادند که وا او بگو که هیچ دوست دیدی که دیدار دوست خود نخواهد؟ «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاه و من کره لقاء اللَّه کره اللَّه لقاه».
قد نطق الهوی اسکتوا استمعوا و انصتوا ان لسان نطقنا عند لقاه الکن