لفوف

معنی کلمه لفوف در لغت نامه دهخدا

لفوف. [ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ لف. ( منتهی الارب ). رجوع به لف شود.

جملاتی از کاربرد کلمه لفوف

دوما دستور انحلال را نپذیرفت، و اعتصابگران بدون اعتنا به رژیم جلسات دسته جمعی خود را برگزار کردند، و ارتش نیز علناً در کنار کارگران قرار گرفت. چند روز بعد دولت موقت به ریاست شاهزاده لفوف (لووف) و با تأیید دوما تشکیل شد. روز بعد تزار از حکومت کناره‌گیری نمود. ضمناً، سوسیالیست‌ها در پتروگراد یک شورای کارگران و نمایندگان از سربازان تشکیل دادند تا قدرتی را که از دوما سلب شده بود به آن بازگردانند.