لعل لب
معنی کلمه لعل لب در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لعل لب
مطرب سخنی سر کن زان لعل لب شیرین تا شور حریفان را در بزم به پا بینی
گل را ز بوی خویش معطر نمودهای در لعل لب نمونه کوثر نمودهای
باده هایی که رسیدند به لعل لب یار مزد آن است که در سینه خم جوشیدند
یک جرعه می ز لعل لب خویش نوش کن تا بشکند به معجز لعلت خمار چشم
خیال لعل لب یار واعظ امشب باز بدیده ام، چو نمک ساخت خواب شیرین را
بند زلفت برگشودی شد دلم پیدا در او لعل لب بگشا ز هم تا جان شود پیدا چو دل
یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن یا بستان و بازده لعل لب مکیده را
در مدح قامت تو و لعل لب تو بود هر جا رسیده است به گوشم کلام فیض
آن چنان تشنه ی لعل لب سیراب توام کاب حیوان نتواند که کند سیرابم
هان بوسه هر چه خواهی می بخشمت بپاداش نقل و میت بیارم از لعل لب بکیفر