لعل بدخشی. [ ل َ ل ِ ب َ دَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لعلی که از بدخشان آرند. رجوع به لعل شود. نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مرسله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار.فرخی.
معنی کلمه لعل بدخشی در فرهنگ فارسی
لعلی که از بدخشان آرند
جملاتی از کاربرد کلمه لعل بدخشی
از سیم خام و لعل بدخشی نثار کرد بر فرق شاخ نسترن و شاخِ ارغوان
مینای بصری است همانا بمرغزار لعل بدخشی است همانا بارغوان
تا که سمن مرسله ساخت ز در عدن باز کشید ارغوان لعل بدخشی بگوش
گفتهٔ من فرق کن ز گفتهٔ دیگر لعل بدخشی شناس و مشک تتاری
هوای منزلت دست بوس خاتم توست که برکند دل لعل بدخشی از وطنش
که احیای روح است لعل بدخشی که قانون سحر است جزع یمانی
همه خاک و خاره چو لعل بدخشی همه سنگ ریزه چو یاقوت احمر
از آنکه در خم مانند رنگ و بویش به رنگ لعل بدخشی و بوی عنبر
بساعتی سر تیغش ز کهستان کمیج رمال لعل بدخشی کند ز خون رجال