معنی کلمه لبرون در لغت نامه دهخدا
لبرون. [ ل ُ رُ ] ( اِخ )شارل. نقاش فرانسوی مولد پاریس ( 1619 - 1690 م. ).
لبرون. [ ل ُ رُ ] ( اِخ ) شارل فرانسوا. دوک پلزانس. سیاستمدار فرانسوی و سومین کنسول پس از هجدهم برومر. مولد سَن - سُوُر ( مانش ). ( 1739 - 1824 م. ).
لبرون. [ ل ُ رُ ] ( اِخ ) پُنْس -دنی اکوشار. شاعر فرانسوی ، مولد پاریس ( 1729 - 1807م. ). وی خویش را به لبرون پیندار ملقب ساخته بود.
لبرون. [ ل ُ رُ ] ( اِخ ) الیزابت ویژه ، دام. مشهور به مادام ویژه لبرون. نقاش ، مولد پاریس ( 1755 - 1842 م. ).