لامنس

معنی کلمه لامنس در لغت نامه دهخدا

لامنس. [ م ُ ن ِ ] ( اِخ ) الاب هانری. احد علماء المشرقیات البلجیکی. المرسل الیسوعی نزیل بیروت و مصر و کان استاذاً للاسفار القدیمة فی کلیة رومیة.وله : الالفاظ الفرنسیة المشتقة من العربیة: تسریح الابصار فیما یحتوی لبنان من الاثار؛ الرحلةالسوریة فی امیرکا المتوسطة و الجنوبیة؛ فرائداللغة. المذاکرات الجغرافیه فی الاقطار السوریة. ( معجم المطبوعات ج 2 ).

جملاتی از کاربرد کلمه لامنس

اصل این مکتب این است که اگر هر آنچه را که دلایل مشخصی برای قبولشان نداریم رد کنیم، به احتمال زیاد به‌خوبی موفق می‌شویم که به واقعیت تاریخی نزدیک شویم. این مکتب مربوط به لئونه کاتانی (۱۸۶۹–۱۹۳۵)، هنری لامنس (۱۸۶۲–۱۹۳۷)، آلفونس مینگانا (۱۸۷۸–۱۹۳۷)، پل کازانوا (۱۸۶۱–۱۹۲۶)، جوزف شاخت (۱۹۰۲–۱۹۶۹) و از میان معاصران، جان وانسبروگ است.