لامذهبی

معنی کلمه لامذهبی در لغت نامه دهخدا

لامذهبی. [ م َ هََ ] ( حامص مرکب ) بی دینی. اِلحاد. راست نبودن به صراطی.

معنی کلمه لامذهبی در فرهنگ فارسی

بیدینی . راست نبودن بصراطی

جملاتی از کاربرد کلمه لامذهبی

چهارشنبه ۲۴ جمادی‌الاولی، صبح به اتفاق حاجی افخم‌الدوله باغ شاه رفتیم. لدی‌الورود مسموع شد که ملک‌المتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیر مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند. آن یکی واصل به جهنم، دیگری هم پی او انتظار نفخ صور را باید بکشد. این است سزا و جزای کسی که از خدا گرفته تا تمام انبیا و رسل را بد بگوید و هزارها بیت در کهنه‌پرستی و دین و مذهب و تربت حضرت سیدالشهدا مضمون و ناسزا کتابت کند. خدا منتقم حقیقی است و دست‌بردار نیست. برای سی و دو عدد روزنامه خودش را به کشتن داد. اما ملک پولی جمع کرد، افسوس که لذتی از آن نبرد. این دو نفر اگرچه بابی ازلی بودند؛ اما عقیده بیشتر مردم در لامذهبی آنهاست… خداوند، همه را از سوء اعمال خود حفظ فرماید…