قلنسوه

معنی کلمه قلنسوه در لغت نامه دهخدا

( قلنسوة ) قلنسوة. [ ق َ ل َ س ُ وَ ] ( ع اِ ) کلاه دراز. ( منتهی الارب ).
قلنسوة. [ ق َ ل َ س ُ وَ] ( اِخ ) دژی است نزدیک رمله در سرزمین فلسطین. در این قلعه عاصم بن ابی بکربن عبدالعزیزبن مروان و عمروبن ابی بکر و عبدالملک وابان و مسلمه فرزندان عاصم و گروهی دیگر کشته شدند. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
قلنسوة. [ ق َ ل َ س ُ وَ ] ( اِخ ) نام جایی است در اندلس ازتوابع بلنسیة. رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 245 شود.

معنی کلمه قلنسوه در فرهنگ معین

(قَ لَ سُ وَ یا وِ ) [ ع . قلنسوة ] (اِ. ) کلاه دراز، ج . قلانس ، قلانیس .

معنی کلمه قلنسوه در فرهنگ عمید

نوعی کلاه دراز.

معنی کلمه قلنسوه در فرهنگ فارسی

( اسم ) کلاه دراز جمع : قلانس قلانیس .
نام جایی است در اندلس از توابع بلنسیه .

معنی کلمه قلنسوه در دانشنامه آزاد فارسی

قَلَنْسوه
(یا: طویله؛ کُمّه) کلاهی گرد، بلند، مخروطی شکل و سیاه رنگ. جنس این کلاه از کرک یا پشم بره یا پوست سمور، و در جایی که روی سر سوار می شد، نسبتاً چهارگوشه و متمایل به گرد بود و از داخل چوب هایی نازک آن را استوار نگه می داشت. منشأ قلنسوه را از کلاهی یونانی به نام تیاره در دورۀ هخامنشیان می دانند. کلاه های بلند و گردشدۀ پارتی، که در دورۀ ساسانیان نیز رواج داشت، نوعی قلنسوه بود. قلنسوه کلاهی ایرانی بود که به جامعۀ عرب وارد شد. خلفای اموی و عباسی آن را برسر می نهادند. عباسیان بر قلنسوه خود قطعه ای الماس نصب می کردند؛ در قسمت پایین کلاه، یعنی روی سر، عمامۀ سیاهی می بستند که در آن صورت به آن رُصافیه می گفتند. قلنسوه در دورۀ مأمون عباسی تاحدودی از رواج افتاد، اما معتصم، هشتمین خلیفه، آن را مرسوم کرد و آن را معتصمیات نامید. این کلاه از روزگار منصور، دومین خلیفه، تا روزگار مستعین، دوازدهمین خلیفه، بلند و دراز بود، اما مستعین آن را کوتاه تر کرد. گاه بر قلنسوه طیلسان می انداختند. در سال های بعد، به جای قلنسوه، طربوش (تربوش) یا فینه معمول شد. امرای آل باوند، وزرا، امرا، درباریان و حتی مردم عادی دورۀ طاهریان، امرای صفاری، برخی از دراویش و صفویان دورۀ ساسانی و سلاطین آل بویه همگی قلنسوه به سر می گذاشتند. قلنسوه در زمان حکومت امویان در اسپانیا معمول بوده است.

معنی کلمه قلنسوه در ویکی واژه

قلنسوة
کلاه دراز،
قلانس، قلانیس.

جملاتی از کاربرد کلمه قلنسوه

در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرئت نمی‌کرد علیه وی کاری کند. تا اینکه مالک بن نصیر کندی ضربتی به سر حسین زد و کلاه‌خودش از خون سرش پر شد. درحالی‌که حسین کلاه خودش را با یک قلنسوه (نوعی کلاه) عوض نموده و سرش را با عمامه می‌بست، مرد کندی ردایش را غارت کرد. اما این ردا سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی می‌کرد. بخش حزن‌انگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را برای بدکاران خواستار شد.