معنی کلمه قلقله در لغت نامه دهخدا
قلقلة. [ ق َ ق َ ل َ ] ( ع اِ ) ( حروف... ) پنج حرف است و آن عبارت است از قاف و طاء و باء و جیم و دال که در کلمه قطب جد یا قد طبج گرد آمده است.( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). یکی از تقسیمات حروف هجاست و حروف قلقله عبارت است از قاف و دال مهمله و طاء مهمله و باء و جیم. مبرد گوید: قاف از آنها نیست بلکه کاف جزو آنهاست. ( کشاف اصطلاحات الفنون چ اقدام 1317 هَ. ق. ص 355 ). رجوع به حروف قلقله شود.
قلقله. [ ق ُ ق ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری بوکان و 22500گزی باختری شوسه بوکان به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است. سکنه آن 375 تن است. آب آن ازسیمین رود و محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قلقله. [ ق ُ ق ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج ، واقع در 24هزارگزی شمال باختر سنندج و 12هزارگزی شمال شوسه سنندج به مریوان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنه آن 220 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قلقله. [ ق ُ ق ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج ، واقع در 48هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی جنوب سی وسه مَرده. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنه آن 130 تن است. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. صنایع دستی زنان قالیچه ، جاجیم و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قلقله. [ ق ُ ق ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، واقعدر 53هزارگزی جنوب باختری سقز و 8 هزارگزی جنوب پیرعمران ، موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنه آن 110 تن ، آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).