معنی کلمه قلز در لغت نامه دهخدا
قلز. [ ق ِ ل ِزز ] ( ع ص ) مس نیک سخت که آهن در وی کار نکند. || مرد سخت و توانا. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بعد شود.
قلز. [ ق ُ ل ُزز ] ( ع ص ) مس نیک سخت که آهن در وی کار نکند. || مرد سخت و توانا. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.
قلز. [ ق ِل ْ ل ِ ] ( اِخ ) چراگاهی است فراخ در کشور روم نزدیک سُمَیساط متعلق به سیف الدولةبن حمدان. ابوفراس بن حمدان درباره آن شعری دارد. و در توابع حلب دهی است که آن را کِلِّز گویند و گمان میرودکه این غیر آن است. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).