معنی کلمه قفله در لغت نامه دهخدا
قفلة. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) یکی قُفل و آن درختی است حجازی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قفل شود.
قفلة. [ ق َ ل َ ] ( ع اِ ) پس گردن. ( منتهی الارب ). قفا. ( اقرب الموارد ). || درخت خشک. ( منتهی الارب ). || ( ص ) درم باسنگ. ( منتهی الارب ): درهم قفلة؛ وازن. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) یک بار بخشیدن چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قفلة. [ ق َ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) درخت خشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَفْلة شود.