قفله

معنی کلمه قفله در لغت نامه دهخدا

( قفلة ) قفلة. [ ق ُ ف َ ل َ ] ( ع ص ) آنکه هرچه بشنود یاد دارد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قفلة. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) یکی قُفل و آن درختی است حجازی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قفل شود.
قفلة. [ ق َ ل َ ] ( ع اِ ) پس گردن. ( منتهی الارب ). قفا. ( اقرب الموارد ). || درخت خشک. ( منتهی الارب ). || ( ص ) درم باسنگ. ( منتهی الارب ): درهم قفلة؛ وازن. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) یک بار بخشیدن چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قفلة. [ ق َ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) درخت خشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَفْلة شود.

جملاتی از کاربرد کلمه قفله

به علاوه رکود ایجاد شده در بازار نیز برخلاف تبلیغات وسیع دولت، در اثر اجرای طرح مسکن مهر نبوده‌است. بلکه بیش از هر چیز به سیاست انقباضی بانک مرکزی (با ریاست مظاهری) که تحت عنوان سه قفله کردن بانک مرکزی مطرح شد، وابسته است.