قفط

قفط

معنی کلمه قفط در لغت نامه دهخدا

قفط. [ ق َ ] ( ع مص ) فراهم آوردن میان دو کرانه کس. || برجستن نر بر ماده هرچه باشد، یا خاص به ذوات الظلف است. فعل آن از نصر و ضرب است. ( منتهی الارب ). فراهم آمدن پرنده نر با ماده. ( از ذیل اقرب الموارد ). || پاداش دادن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قفطنا بخیر؛ کافَاءَنا. ( اقرب الموارد ).
قفط. [ ق ِ ] ( اِخ ) شهری است به صعید مصر که از زمان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بر علویان وقف است. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

معنی کلمه قفط در دانشنامه عمومی

قفط نام شهر و شهرستانی در استان قنا مصر است.

جملاتی از کاربرد کلمه قفط

اسم کامل وی عبارت است از محمد امل فهیم ابو القسام محارب دنقل، وی در سال ۱۹۴۰ در خانواده صعیدیه در روستای القلعه مرکز قفط در نزدیکی شهرستان قنا در منطقه صعید مصر متولد شد، پدر وی یکی از علمای الازهر مصر بود که تأثیر برجسته و زیادی در شکل‌گیری شخصیت امل دنقل و شعر وی داشت.