قفاز

معنی کلمه قفاز در لغت نامه دهخدا

قفاز. [ ق ُ ] ( ع مص ) قَفْز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قفز شود.
قفاز. [ ق ُف ْ فا ] ( ع اِ ) نوعی از غلاف دست پر از پنبه که زنان در سرما پوشند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دستوانه. ( ربنجنی ). دستکش. || چیزی است از چرم یا نمد که شکارچی در دست کند. ( اقرب الموارد ). || نوعی از زیور دست و پای. || آهنی است شبکه دار که بر آن باز نشیند. || سپیدی موی گرداگرد سم اسب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه قفاز

نه از تواضع باشد زبون دون بودن نه حلم باشد خوردن قفاز دست جهود