معنی کلمه قفا خوردن در لغت نامه دهخدا
گدائی که از پادشه خواست دخت
قفا خورد و سودای بیهوده پخت.سعدی.از آن تیره دل مردصافی درون
قفا خورد و سر برنکرد از سکون.سعدی.دگر هرکه بربط گرفتی به کف
قفا خوردی از دست مردم چو دف.سعدی.به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا.سعدی.قفا خورند و ملامت کشند و خوش باشند
شب فراق به امّید بامدادوصال.سعدی.