قضابه

معنی کلمه قضابه در لغت نامه دهخدا

( قضابة ) قضابة. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه بریده جدا کرده شود از چیزی. || هرچه از بالای چوب بیفتد وقت بریدن. ( اقرب الموارد ). || شاخ ریزه های بریده افتاده. ( منتهی الارب ).
قضابة.[ ق َض ْ ضا ب َ ] ( ع ص ) مؤنث قَضّاب. نیک قطعکننده امور و توانا بر آن. ( منتهی الارب ). قطاع للامور. مقتدر علیها. ( اقرب الموارد ). || شمشیر بران. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَضّاب شود.

معنی کلمه قضابه در فرهنگ فارسی

آنچه بریده جدا کرده شود از چیزی یا هر چه از بالای چوب بیفتد وقت بریدن .

جملاتی از کاربرد کلمه قضابه

بدان عزیمت و اندیشه‌ام که تا ننهد قضابه دست اجل بر به حنجرم خنجر