قصه کوتاه

معنی کلمه قصه کوتاه در لغت نامه دهخدا

قصه کوتاه. [ ق ِص ْ ص َ/ ص ِ ] ( شبه جمله ) قصه کوته. القصه. ( آنندراج ). معالقصه. الحاصل. ( آنندراج ). خلاصه. مخلص. مخلص کلام. باری.سخن مختصر. ( آنندراج ). سخن کوتاه. ( آنندراج ). این را در وقتی گویند که خواهند سخن را به پایان رسانند ومجمل بیان نمایند. ( آنندراج ) ( مجموعه مترادفات ).

معنی کلمه قصه کوتاه در فرهنگ فارسی

قصه کوته خلاصه مخلص

جملاتی از کاربرد کلمه قصه کوتاه

جلوه گر در بلند و پست تویی قصه کوتاه هر چه هست تویی
هست چیزی که کند عمر دراز قصه کوتاه شد آنرا ماند
هر کس ز سر قیاس چیزی گفتند معلوم نگشت و قصه کوتاه نشد
جامی اطناب در سخن نه سزاست قصه کوتاه کن که وقت دعاست
زجا برخیز و می کن قصه کوتاه سخن دیگر مگو الحکم لله
درازی این قصه کوتاه کردم همه در بقای تو بادا درازی
به تاریخش رقم کن قصه کوتاه ریاست نالد از مرگ رئیس آه
وز آن پس یکی لحظه خندان نزیست کنم قصه کوتاه چندان نزیست
یا رب چه شود که بر سر هستی خود یک گام نهی و قصه کوتاه کنی
چون روز وصال قصه کوتاه کنیم شب‌های دراز دردمندان دیدیم