قصه کوتاه
معنی کلمه قصه کوتاه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه قصه کوتاه
جلوه گر در بلند و پست تویی قصه کوتاه هر چه هست تویی
هست چیزی که کند عمر دراز قصه کوتاه شد آنرا ماند
هر کس ز سر قیاس چیزی گفتند معلوم نگشت و قصه کوتاه نشد
جامی اطناب در سخن نه سزاست قصه کوتاه کن که وقت دعاست
زجا برخیز و می کن قصه کوتاه سخن دیگر مگو الحکم لله
درازی این قصه کوتاه کردم همه در بقای تو بادا درازی
به تاریخش رقم کن قصه کوتاه ریاست نالد از مرگ رئیس آه
وز آن پس یکی لحظه خندان نزیست کنم قصه کوتاه چندان نزیست
یا رب چه شود که بر سر هستی خود یک گام نهی و قصه کوتاه کنی
چون روز وصال قصه کوتاه کنیم شبهای دراز دردمندان دیدیم