قصرانی

معنی کلمه قصرانی در لغت نامه دهخدا

قصرانی. [ ق َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قصران ، و آن دو قصر است به نام قصران داخل و قصران خارج ،و این هر دو از نواحی ری محسوبند. ( لباب الانساب ) ( معجم البلدان ). رجوع به قصران داخل و قصران خارج شود.
قصرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) احمدبن حسین بن ابوالقاسم بن علی قصرانی. از مردم قصران خارج و یکی از مشایخ زیدیه است. تولد او در اذون قصران به سال 495 هَ. ق. اتفاق افتاد. سمعانی از وی روایت دارد. ( معجم البلدان ).
قصرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) محمدبن ابان بن عایشة. برادر ولیدبن ابان و از راویان است. وی از هشام بن عبداﷲ روایت کند و از ضعاف است. ( لباب الانساب ).

جملاتی از کاربرد کلمه قصرانی

مردم امامه به گویش قصرانی زبان مازندرانی صحبت می کنند. به گفته بابایی: «در مورد تاریخچه و فرهنگ روستای امامه کتاب زیاد نوشته شده است. در اغلب این کتاب‌ها گویش مردم این روستا را به اشتباه گویش تاتی معرفی کرده‌اند. اما گویش امامه‌ای‌ها به گویش مازندرانی شبیه است و مردم بومی اصلاً نمی‌توانند به زبان تاتی صحبت کنند.
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ حدود ۲۷۴ نفر در ۷۸ خانوار بوده است. اهالی آبنیک به گویش قصرانی زبان مازندرانی صحبت می کنند.
مردم جیرود به گویش قصرانی زبان مازندرانی صحبت می کنند.