معنی کلمه قره قیه در لغت نامه دهخدا
قره قیه. [ ق َ رَ ق َ ی َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خیاو در مسیر شوسه قدیم مشگین شهربه اردبیل. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنه آن 956 تن. آب آن از رودخانه قره سو و محصول آن غلات و حبوبات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قره قیه. [ق َ رَ ق َ ی َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 12 هزارگزی شمال تکاب و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 601 تن. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات ، بادام ، کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قره قیه. [ ق َ رَ ق َ ی َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 17500 گزی جنوب باختری بخش و کنار ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 431تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قره قیه. [ ق َ رَ ق َ ی َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان ینگجه بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 8 هزارگزی شمال باختری سراب و 7 هزارگزی شوسه سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنه آن 323 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و محصول دامی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قره قیه. [ ق َ رَ ق َ ی َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریزواقع در 30 هزارگزی جنوب باختری سراسکند و 4 هزارگزی خط آهن میانه به مراغه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 158 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قره قیه. [ ق َ رَ ق َ ی َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36هزارگزی شمال باختری ورزقان و 27 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است. سکنه آن 31 تن. آب آن از رودخانه گاو و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده محل قشلاق طایفه حاجی تارویردی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).