( قرفة ) قرفة. [ ق ِ ف َ ] ( ع اِ ) پاره ای پوست. || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مرد متهم به چیزی. || ( اِ )نوعی از دارچینی معروف به دارچینی چین بدان جهت که دارچینی درحقیقت پوست درخت است ، جسمه اشحم و اسخن و الین تخلخلاً و منه المعروف بالقرفة علی الحقیقة احمر املس مایل الی الحلو ظاهر خشن برائحة عطره و طعم حادخریف و منه المعروف بقرفة القرنفل و هی رقیقة صلبة الی السواد بلا تخلخل اصلاً و رائحتها کالقرنفل و الکل مسخن ملطف مُدِرّ مجفّف محفظ باهی. || گویند: بنوفلان قرفتی ؛ یعنی نزدیک ایشان است خواسته و مطلوب من. سلهم عن ناقتک فانهم قرفة؛ یعنی بپرس ناقه ٔخود را از ایشان که بیابی خبر آن را نزد ایشان. || ( اِمص ) تهمت. || ناکسی. || فرومایگی. || ورزش. ( منتهی الارب ). قرفة. [ ق ُ ف َ ] ( ع اِ ) چیزی است برآمده میان لب زَبَرین خلقة. ( از بحر الجواهر ). قرفة. [ ق ِ ف َ ] ( اِخ ) ابن بهیس یا بیهس یا قرفةبن مالک. از تابعیان است. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه قرفه در فرهنگ معین
(قِ فَ یا فِ ) [ ع . قرفة ] (اِ. ) ۱ - پوست درخت و جز آن . ۲ - پوست درختی است شبیه به دارچین ، دارچین .
معنی کلمه قرفه در فرهنگ فارسی
( اسم ) پوست درخت و جز آن ۲ - پوست درختی است شبیه بدارچین دارچین . ابن بهیس یا بهیس یا فرقه بن مالک از تابعیان است .
معنی کلمه قرفه در ویکی واژه
قرفة پوست درخت و جز آن. پوست درختی است شبیه به دارچین، دارچین.
جملاتی از کاربرد کلمه قرفه
سلمی دختر مالک بن خذیفه و ام قرفه بود. ام قرفه در زمان پیامبر با مسلمانان دشمنی کرد و کشته شد. حالا ام زمل از فرصت استفاده کرد تا انتقام بگیرد. پس از جنگ بزاخه افرادی که از خالد فراری بودند به او پیوستند. ام زمل آنان را به جنگ تشویق کرد و عده زیادی به او پیوستند. ام زمل و صد مرد اطراف شترش در جنگ با خالد کشته شدند.