قرار و مدار

معنی کلمه قرار و مدار در لغت نامه دهخدا

قرار و مدار. [ ق َ رُ م َ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) بند و بست. || عهد. || شرط. ( ناظم الاطباء ). رجوع به قرار مدار شود.

معنی کلمه قرار و مدار در فرهنگ فارسی

۱ - بند و بست ۲ - عهد ۳ - شرط .

جملاتی از کاربرد کلمه قرار و مدار

نمودند با او قرار و مدار که سازیم چون خرس را ما شکار
میلیسنت (میلی) بلوم - دختر پانزده سالهٔ مالی و لئوپلد بلوم که فی‌الواقع در اولیس ظاهر نمی‌شود. خانوادهٔ بلوم اخیراً میلی را برای زندگی و یادگیری عکاسی به مالینگار فرستاده‌اند. میلی، بلوند و زیبا و علاقه‌مند به پسرها است – او با الک بانون در مالینگار قرار و مدار می‌گذارد.
مملکت را همه قرار و مدار در قرار تو و مدار تو باد