قبله رو
معنی کلمه قبله رو در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه قبله رو
چون زان بت آشفته خو آرم بسوی قبله رو بسته چو از هر تار مو بر گردنم زنارها
در حریم کعبه خودبین سجده بت می کند قبله رو گرداندن است از خویشتن این خانه را
اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست حیرت است از قبله رو گرداندن محرابها
توی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم
تا به طاق ابرویت آورده ام روی نیاز می نپندازم نمازم اندر این قبله رو است
دلا رو زان خم ابرو بگردان بدل کردیم قبله رو بگردان
گر رسیدن به کعبه نتوانم باری، از قبله رو نگردانم
ز قبله رو به قفا کرده سجده می آرد کسی که گوشهٔ محراب در نظر دارد
از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را
تا کی چو زاهد بی جهت آریم سوی قبله رو محراب طاعت بس بود ما را خم ابروی تو