قبعه

معنی کلمه قبعه در لغت نامه دهخدا

( قبعة ) قبعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) مرغکی است خردتر از گنجشگ که پیوسته نزدیک سوراخ موش باشد و چون از چیزی ترسد در آن سوراخ رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). در اقرب الموارد قُبُعَة ضبط شده.
قبعة. [ ق ُ ب َ ع َ ] ( ع ص ) زن نهان شونده. ( از منتهی الارب ): امراءة قُبَعَة طُلَعَة؛ زن که گاهی نهان گردد گاهی پیدا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قبعة. [ ق ُ ب َ ع َ ] ( ع اِ ) یا ابن قُبَعَة؛ یعنی ای مرد گول. و این وصف است به حمق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قبعة. [ ق ُب ْ ب َ ع َ] ( ع اِ ) جامه پاره است شبیه برنس. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قبعه در فرهنگ فارسی

جامه پاره است شبیه برنس

جملاتی از کاربرد کلمه قبعه

بادگیر از مظاهر و سمبل‌های تمدن ایرانی است دقیقاً معلوم نیست اولین بادگیر در کدام شهر ایران ساخته شده ولی سفرنامه نویسان قرون وسطی بیشتر از بادگیرهای شهرهای کویری و گرم و خشک مانند یزد و گناباد و طبس، کرمان، بم و زاهدان نام برده‌اند کاریز و بادگیر و خانه‌های گنبدی بدون تردید از نمادهای تمدن ایرانی است هر سه کلمه به صورت معرب به زبان عربی نیز راه یافته قنات - بادجیر و بادگیر و قبه و قبعه معرب‌های فارسی کلمات فوق هستند.