فکان

معنی کلمه فکان در لغت نامه دهخدا

فکان. [ ف َ ]( اِخ ) دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند، دارای 209 تن سکنه. آب آن از حبله رود و محصول عمده اش غله ،پنبه ، بنشن و لبنیات است. ساکنان از طایفه اصانلو و الیکائی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

معنی کلمه فکان در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)کون (۱۳۹۰ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه فکان

مسلمان گر کند یا سر ببرد دیو را آدم شود انسان و گردد کن فکان بر حسب فرمانش
قال الله تعالی «ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی» و قال «وان الی ربک المنتهی».
خور فَکّان خوریست در کرانه دریای عمان و بخشی از کشور امارات متحده عربی که به امارت شارجه تعلق دارد ولی از خاک آن امارت جدا افتاده است. خور فکان بندر اصلی امارت شارجه را تشکیل می‌دهد.
یکرنگ بخم کن فکان زد صباغ بر پرده خلق را بخود داد سراغ
این مسجد زیبا وتاریخی بین راه دو شهر: خور فکان و دبا دِبا الحُصن واقع شده‌است.
چون نسیمی هر که رویت دید انا الحق می زند رخ بپوشان ورنه خواهد کن فکان غوغا گرفت
این باشگاه در شهر خور فکان واقع شده و در سال ۱۹۸۱ تأسیس شده است.
آن یوسف خویش را کجا جویم چون در همه کن فکان نمی‌یابم
دل و جانش نمود کن فکان بود حقیقت او یقین خود جان جان بود
محصول کن فکان ز عطای تو مستفاد و اموال بحر و کان ز سخای تو مستعار
ای مکان تو از مکان بیرون سر امرت ز کن فکان بیرون
این چهار اجساد کان کائنات بر مراد کن فکان خواهم فشاند
چنان ره برد او تا راه عیان یافت نمود ذات خود در کن فکان یافت