فنومن

معنی کلمه فنومن در لغت نامه دهخدا

فنومن. [ ف ِ ن ُ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) آنچه بوسیله حواس یا ضمیر انسان درک شود. || امر طبیعی. پدیده. نمود. || امر غیرعادی و نادر. احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. ( از فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه فنومن در فرهنگ معین

(فِ نُ مِ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - آنچه که به وسیلة حواس یا ضمیر انسان درک شود. ۲ - امر طبیعی ، پدیده ، نمود. ۳ - امری غیر عادی و نادر.

معنی کلمه فنومن در فرهنگ عمید

حقیقت خارجی اشیا که به وسیلۀ حواس ادراک می شود، پدیده.

معنی کلمه فنومن در فرهنگ فارسی

پدیده، نمود، حادث، اثرطبیعی، اثرمحسوس، موضوع قابل ملاحظه
( اسم ) ۱ - آنچه که به وسیله حواس یا ضمیر انسان درک شود ۲ - امر طبیعی پدیده نمود ۳ - امری غیر عادی و نادر توضیح احتراز ازاستعمال این کلمه بیگانه اولی است .

معنی کلمه فنومن در ویکی واژه

آنچه که به وسیلة حواس یا ضمیر انسان درک شود.
امر طبیعی، پدیده، نمود.
امری غیر عادی و نادر.

جملاتی از کاربرد کلمه فنومن

پَدیده یا فنومن واژه‌ای‌ست فلسفی که به هر رویداد قابل مشاهده (به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم) گفته می شود،
کانت تحت تأثیر لایبنیتس، موجودیت بیرونی را نومن می‌نامد و تصویری که از آن در ذهن منعکس می‌شود را فنومن (پدیده) بنابراین هستندهٔ بیرونی در تضایف با ذهنیتی که ناظر از آن دارد می‌باشد. پدیده‌ها، به عنوان نمود یا بازنمایی یا جلوهٔ ذات بیرونی که در ذهن ناظر منعکس می‌شوند تلقی شده و ماهیت آن‌ها بسته به دریافت ناظر دارد و می‌تواند توسط هر ناظر به شکلی خاص و منحصر به فرد درک گردد؛ بنابراین پدیده را می‌توان ادراک در مورد چیزی پیش از داوری کردن خود ادراک دانست.