فلک مرتبه

معنی کلمه فلک مرتبه در لغت نامه دهخدا

فلک مرتبه. [ ف َ ل َ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] ( ص مرکب ) فلک مرتبت. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلک مرتبت شود.

معنی کلمه فلک مرتبه در فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که درجه و مقام او با فلک برابر است بلند مرتبه

جملاتی از کاربرد کلمه فلک مرتبه

باآنکه ز بالای فلک مرتبه ماست در کوی غم عشق تو بینی که چه پستیم
ای فلک قدر فلک مرتبه ای کز مه نو طوق فرمان تو را کرده فلک در گردن
اخلاص شعاری، که بمعماری حکمش آباد شد این کاخ فلک مرتبه دیگر
ملک اطوار فلک مرتبه عبدالرحمن که در رفعت او سجده گه ماه و خور است
کند از رای مصیبت تو ملک فائده کسب خواهد از قدر رفیع تو فلک مرتبه وام
هر چند گذشت از فلک مرتبه ات خواهم که بصدمرتبه زین بیش رسی
ای مِهین صدر فلک مرتبه در دورۀ تو گر شود رنجه دل اهل هنرشایان نیست
آفتاب فلک مرتبه شهزاده رفیع که فلک پاس درش را جولانی دارد
ملک ادراک فلک مرتبه عبدالرحمن که نهال قلمش سرو گلستان زکاست
المنّه لله که جهان باز جوان شد وین شاه فلک مرتبه سلطان جهان شد