فسون خوان. [ ف ُ خوا / خا] ( نف مرکب مرخم ) فسون خواننده. فسونگر : دشمن از آن گل که فسون خوان بداد ترس بر او چیره شد و جان بداد.نظامی.آن فسون خوانان که در تن جان به افسون میدهند پیش آن لعل فسون خوان لب ز افسون بسته اند.نظامی ( از آنندراج ذیل افسون پرداز... ).
معنی کلمه فسون خوان در فرهنگ فارسی
فسون خواننده . فسونگر
جملاتی از کاربرد کلمه فسون خوان
آن فسون خوانان که در تن ها به افسون جان دمند پیش آن لعل فسون خوان لب ز افسون بسته اند
گل گل از آه من آن غنچه ی سیراب شکفت ای دل خسته فسون خوان که نفس می گنجد
دل به ره باز نیامد به فسون وعّاظ زان که چون خشم فسون خوان تواش نیست حفاظ
یک بار دگر مرا فسون خوان وز روح مسیح کن طرازم
کی کند باطل مرا دل گرمیی کز مهر اوست گر فسون خوان را شود لبها ز افسون آبله
ز پاس شرع تو دیو رجیم غارت دل نمیکند که فسون خوان ازو ضمان دارد
زبان سوسن آزاده زان فسون خوان شد که چون پرمی زده گل پاره کرده پیراهن
یک فسون خوان صنما در دل مجنون بردم غنجهای چو صبی را نه صبا اولیتر
از فسون خوان شد فزون سوز من آن دمها که او بر دل من میدمد گویی در اخگر میدمد