فسرده دل

معنی کلمه فسرده دل در لغت نامه دهخدا

فسرده دل. [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ دِ ] ( ص مرکب ) کنایت ازمردم دل افسرده و دل مرده باشد. ( برهان ) :
نزد فسرده دلان قاعده کردن چو ابر
با دل آتش فشان چهره دژم داشتن.خاقانی.فسرده دلان را درآیدبه کار
غم آلودگان را شود غمگسار.نظامی.|| کنایت از مردم سخت دل و بی مهر هم هست. ( برهان ).

معنی کلمه فسرده دل در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دل مرده افسرده ۲ - سخت دل بیمهر .

جملاتی از کاربرد کلمه فسرده دل

سلطان چرخ گرم شد و تیغ بر کشید گفت ای فسرده دل چه فروشست و ولوله
تابی از آن مهر عالمتاب کو تا فسرده دل شود فانی در آب
چون گرمی اشک عاشق سوخته دل با لعل فسرده دل چه نسبت دارد
چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام که زخم تیشه شرر بر نیارد از سنگم
چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام که روی گرم نمی آورد به جوش مرا
به روی گرم تو ای نوبهار حسن قسم که شد فسرده دل صائب از سخن بی تو