فرو بسته

معنی کلمه فرو بسته در لغت نامه دهخدا

فروبسته. [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بسته. گره خورده. مقابل گشوده :
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند؟حافظ.رجوع به فروبستن شود.

معنی کلمه فرو بسته در فرهنگ فارسی

بسته . گره خورده

جملاتی از کاربرد کلمه فرو بسته

سنگدل تر نتوان زیست در این فصل زکوه که طرب را ز گل و لاله فرو بسته کمر
بلبل در ۲۶ سپتامبر سال ۱۹۶۱ در شهر باکو چشم از جهان فرو بسته و در باغ مفاخر یکم به خاک سپرده شده‌است.
بدو آب شیرین فرو بسته اید زعهدی که بستید بگسسته اید
خلوتیان جمله به خواب عدم در تتق غیب فرو بسته دم
این سخن گفت و زد به رفتن رای در فرو بسته و حصیر به جای
فرعون شوم خر کس بازار خربزه بر اسب جهل و فتنه فرو بسته تنگ تنگ
طرفه بنگر که دو غواص بامید گهر دم فرو بسته در آیند به بحری زخار
حرٌ زمانه و هنرمند دلیر و آزاده، محمد نوری زاد، باب نقد ناصحانه و نصح ناقدانه رهبری را گشوده است و از اصحاب قلم و اجتهاد خواسته است تا دعوت او را لبیک گویند و به نوبه خود ادای تکلیف و امر به معروف کنند و دفتر انتقاد را کلان‌تر سازند، مگر این آواهای نازک ناقدانه بدل به فریاد شود و پرده گوشی و صفحه وجدانی را بلرزاند و گره از کار فرو بسته خلقی بگشاید.
چشم پوشیده لب فرو بسته نفس از حرف و صوت بگسسته
چون من آن گفتم مرا این داد او وین فرو بسته درم بگشاد او
تا کی از بخت فرو بسته گره وا نکنی نظر لطف به آوارگی ما نکنی
چو بک جام دادی من خسته را گشودی زبان فرو بسته را