فرندات

معنی کلمه فرندات در لغت نامه دهخدا

فرندات. [ ف ِ رِ ] ( اِخ ) از سرداران ایرانی معاصر اردشیر سوم هخامنشی است که پس از تسخیر مصر به حکومت آن کشور از طرف اردشیرمنصوب شده است. ( از ایران باستان پیرنیا ص 1179 ).
فرنداة. [ ف ِ رِ ] ( ع اِ ) سنگخوار. ( منتهی الارب ). القطاة. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه فرندات در فرهنگ فارسی

از سرداران ایرانی معاصر اردشیر سوم هخامنشی است که پس از تسخیر مصر به حکومت آن کشور از طرف اردشیر منصوب شده است .

جملاتی از کاربرد کلمه فرندات

باگواس خواجه که با من‌تور میانه گرمی داشت، بقدری در نزد اردشیر مقرب شد که شاه بی‌مشورت او بکاری نمی‌پرداخت و به راستی امر، این خواجه شاه بود، بی‌آنکه او را شاه خوانند. اردشیر پس از بهره‌مندی‌های خود در مصر فرندات را در مصر به استان برگماشت و خود با ثروت و غنائم بیشمار به بابل برگشت. (۳۴۴ پیش از میلاد).