پی بریده

معنی کلمه پی بریده در لغت نامه دهخدا

پی بریده. [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه پی او بریده است. آنکه وتر عرقوب او قطع شده است. پی کرده. پی زده.

معنی کلمه پی بریده در فرهنگ عمید

آن که رگ وپی پایش بریده شده، پی برکشیده، پی کرده.

معنی کلمه پی بریده در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه پی او قطع شده آنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده .

جملاتی از کاربرد کلمه پی بریده

آیات کتاب حق همی خوان و مپرس واین ناقهٔ پی بریده می ران و مپرس
عقل را نقل کرده اسبابش نفس را پی بریده انسابش
وز جرعه ساقیان نموده این دیده پی بریده اشقر
شهباز شیر گیر اجل پی بریده شد یکران تیز کام هنر در سر او فتاد
بیا به عالم آسودگان خاک و ببین ز دستبرد اجل پی بریده مرکب‌ها