یک دهان

معنی کلمه یک دهان در لغت نامه دهخدا

یک دهان. [ی َ / ی ِ دَ ] ( اِ مرکب ) دهانی. یک دهن :
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک.مولوی. || ( ق مرکب ) به قدر مطلوب و کافی :
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح یک دهان لب خندانم آرزوست.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه یک دهان در فرهنگ فارسی

دهانی یک دهن

جملاتی از کاربرد کلمه یک دهان

آنکه گیتی ز شکر هستی او یک دهان سر به سر شکر دارد
یکدل و یک دهان و یک ناله همه تن جنبش و فغان بودن
گردان به گرد کوی زمانه زمانه‌ایست با یک دهان ز شکر قضا تا به سر شکر
خواهم که کفک خونین از دیگ جان برآرم گفتار دو جهان را از یک دهان برآرم
گاهی دندان‌های سفید یا صاف با بهداشت دهان همراه است. با این حال، یک دهان بهداشتی می‌تواند دندان‌های لکه دار یا دندان‌های کج داشته باشد. برای بهبود ظاهر دندان‌ها، افراد ممکن است از درمان‌های سفید کننده دندان و ارتودنسی استفاده کنند.
ز لطف و قهر تو گویی همی سخن راند که آب و آتش دارد به یک دهان نرگس
ملک عالم یک دهان خنده شده از خرمی تا به رنگ لاله اش زیر نگین دارد بهار
از تنگنای غم دل بیرون نیاید آسان خون خورده غنچه عمری تا یک دهان شکفته است
دو دهان داریم گویا هم‌چو نی یک دهان پنهان‌ست در لب‌های وی