کرکری

معنی کلمه کرکری در لغت نامه دهخدا

کرکری. [ ک َ ک َ / ک ُ ک ُ ] ( اِ ) استخوان نرمی را گویند که آن را توان خاییدن ، مانند استخوان سرشانه و غیره که به عربی غضروف خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). کرکرک. کرکرانک. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرکرانک و غضروف شود.
کرکری. [ ک ُ ک ُ ] ( اِ )جواب نامساعد و سربالا. رجوع به کرکری خواندن شود.
کرکری. [ ک َ ک َ ] ( اِ ) زالزالک. ( یادداشت مؤلف ). در تداول مردم قزوین ، کری. رجوع به زالزالک شود.
کرکری. [ ] ( اِ ) در عبارت ذیل می نماید که نام نوعی پرنده باشد : و اندر دشتها و بیابانهای وی [ هندوستان ] جانوران گوناگونند چون پیل و کرگ و طاووس و کرکری و طوطک و شارک. ( حدودالعالم ).

معنی کلمه کرکری در فرهنگ معین

(کَ کَ ) (اِ. ) نک کرکرانک .

معنی کلمه کرکری در فرهنگ عمید

=کرکرانک
= * کرکری خواندن
* کرکری خواندن: (مصدر لازم ) ‍[عامیانه]
۱. از روی بی قیدی و ناسازگاری با کسی حرف زدن.
۲. جواب نامساعد دادن.
۳. لاف زدن، رجز خواندن.

معنی کلمه کرکری در فرهنگ فارسی

( اسم ) استخوان نرم که بخایند غضروف .
در عبارت ذیل می نماید که نام نوعی پرنده باشد : و اندر دشتها و بیابانهای وی جانوران گوناگون چون پیل و کرگ و طاووس و کرکری و طوطک و شارک .

معنی کلمه کرکری در ویکی واژه

نک کرکرانگاه کنید

جملاتی از کاربرد کلمه کرکری

جلوی ما ده کرکر و لیوارجان که هر دو چسبیده بودند به هم، خیلی خوب دهات معتبری بود، حاجی خانم در لیوارجان می‌نشیند، بالای سر لیوارجان یک کوه بسیار بلند برف داری است، کوه خیلی خوبی است [...] تلگرافخانه و بناهای خوب ساخته‌اند بسیار باشکوه، حاجی خانم زن مرحوم محمدرضاخان کرکری آمده بود دیده شد، خیلی پیر است، قلی خان سرتیپ پسر رحیم خان مرحوم نوه این زن است .