یک چوبه

معنی کلمه یک چوبه در لغت نامه دهخدا

یک چوبه. [ ی َ / ی ِ ب َ / ب ِ ] ( ص نسبی ) خیمه که یک چوب دارد. ( آنندراج ). چادر یک دیرکی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه یک چوبه در فرهنگ فارسی

خیمه که یک چوب دارد چادر یک دیرکی

جملاتی از کاربرد کلمه یک چوبه

و دیگر که باشد مر او را زمان نیاید به یک چوبه تیر از کمان
ز لشکر بر شاه شد خیره خیر کمان را بزه کرد و یک چوبه تیر
شست برنگرفته از یک چوبه تیر بر دلم صد زخمه پیکان می‌رسد
چون به ترکش بنگرید آن بی‌نظیر دید کم از ترکشش یک چوبه تیر
مرا از شمار دگر کس مگیر بگفت این و برداشت یک چوبه تیر
شکستی صفی را به یک چوبه تیر چو سطری که بر وی کشد خط دبیر
یکی تیر بگرفت و بگشاد شست نشانه به یک چوبه بر هم شکست
شصت برنگرفته از یک چوبه تیر صد خدنگ از وی به جان آید همی
کمان را به زه کرد مرد دلیر ز ترکش برون کرد یک چوبه تیر