چراغ مزار

معنی کلمه چراغ مزار در لغت نامه دهخدا

چراغ مزار. [ چ َ / چ ِ غ ِ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ تربت. چراغی باشد که بر بالین تربت افروزند. ( آنندراج ). چراغی که در زیارتگاه روشن کنند :
چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است
پروای باد نیست چراغ مزار را.صائب ( آنندراج ).رجوع به چراغ تربت شود.

معنی کلمه چراغ مزار در فرهنگ فارسی

چراغ تربت . چراغی باشد که بر بالین تربت افروزند . چراغیکه در زیارتگاه روشن کنند .

جملاتی از کاربرد کلمه چراغ مزار

نهاده ام سر آسودگی به پای گلی که غنچه را ز چراغ مزار نشناسم
به محفلی‌که دل احیای معرفت دارد لب خموش چراغ مزار اظهار است
صائب دماغ پرتو منت نداشتم افروختم به آه چراغ مزار خویش
در کار ماست ناله و ما در هوای او پروانه چراغ مزار خودیم ما
به شمع عاریتی نیست خاکشان محتاج ز سوز سینه چراغ مزار مردان است
روشندلان که داغ تو بردند زیر خاک از لاله کرده اند چراغ مزار خویش
پروانه سر به زانوی حیرت نهد سعیدا روشن اگر کنند چراغ مزار ما
ز مرگ، روز هنرور نمی شود تاریک که برق تیشه چراغ مزار کوهکن است
ز مرگ، صولت دیوانگان نگردد کم که چشم شیر چراغ مزار مجنون است
چه احتیاج بشمع است تربت ما را بس آه گرم چراغ مزار سوختگان