پیامبر و صحابه

معنی کلمه پیامبر و صحابه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از ملاکهای شناخت ایمان صحابه، سنجش ایشان با نظر رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) است؛ چراکه بررسی رفتار صحابه در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ما را به عدالت داشتن برخی از صحابه و نفاق برخی دیگر رهنمون می شود. ما در این مقاله به رفتارهای برخی از صحابه اشاره می کنیم که خود دلیلی بر بطلان عدالت جمیع صحابه است.
برخی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به تصمیمات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) اعترض داشتند و شان نبوت و حاکمیت آن حضرت را نادیده می گرفتند.۱. ابو سعید خدری نقل می کند که ما در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) بودیم در حالی که آن حضرت به تقسیم کردن اموالی بین صحابه مشغول بود که ناگهان شخصی به نام ذوالخصیره از قبیله بنی تمیم گفت: یا رسول الله (علیه السّلام) عدالت کن. حضرت فرمود: وای برتو، اگر من عدالت نداشته باشم چه کسی آن را رعایت می کند! ۲. روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) شکایت عایشه را به پدرش ابوبکر نمود در حالی که او بی شرمانه در حضور پدرش به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت: عدالت داشته باش (در موقعیتی دیگر عایشه نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) خشمگین بود و گفت: توئی که گمان می کنی فرستاده خدائی؟) که سیلی محکمی از پدرش دریافت نمود و از دهانش خون جاری شد. ۳. اعتراض برخی صحابه با سرلشگری زید بن حارثه و فرزندش اسامه بن زید. این مخالفتهای تا حدی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) با حال و وضعیت وخیمی که داشت منبر رفت و مخالفهای برخی از صحابه با انتخاب اسامه را رد کرد، همانطور که مخالفتهای آنان با سرلشکری پدرش را نادرست دانست و لیاقت اسامه و پدرش را یاد آور شد و فرمود: اگر به اسامه طعنه می زنید، قبلا نیز بر امارت پدرش اشکال می کردید. به خدا قسم که لایق امارت است. ۴. در حدیبیه وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) تصمیم به صلح گرفت، برخی از صحابه چون عمر بن خطاب می کوشیدند تا صلح واقع نشود و به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) اعتراض نمود که مگر به ما وعده ندادید که به زودی به مسجدالحرام مشرف می شویم و طواف می کنیم. آیا با ذلت برگردیم؟ آیا پیامبر به حق خدا نیستی!! آیا مسلمین بر حق نیستند!! آیا آنها کافر نیستند!! چرا در دین خود زیر بار پستی برویم!! عمر با غضب از نزد رسول الله خارج می شود و می گوید: اگر یارانی داشتم زیر بار ذلت نمی رفتیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در جواب او فرمود: من فرستاده خدا هستم و آنچه را که امر شدم انجام می دهم، وعده دادم اما نه برای امسال. با این حال عمر اعتراض خود را رها نمی کند و برای حل مشکل به ابوبکر مراجعه می کند!! و می گوید: این چه کاری است که می شود!! آیا مسلمانان را به کافران تحویل دهیم!! ولی او به عمر آرامش می بخشد! عمر در این حادثه اعتراف می کند که هیچگاه مانند این روز به نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) شک نکرده بودم! یعنی شک عمر مداوم و اوج این شک در صلح حدیبیه بوده است.۵. بعد از مرگ عبدالله بن ابی از سران نفاق در مدینه، فرزند او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) می آید و تقاضا می کند که ایشان بر جنازه عبدالله نماز بخواند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) وقتی برای نماز آماده می شود، عمر با جسارت لباس آن حضرت را می کشد و می گوید: خداوند به شما اجازه نداده است که بر جنازه او نماز بخوانید!! پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: خداوند من را مخیر ساخته که نماز بخوانم، استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم، اما استغفار من برای منافقین اثر ندارد. عمر می گوید: از جسارتم نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) تعجب کردم. ۶. انصار بعد از جنگ حنین به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) غنائم کمتری بردند و بیشتر غنائم به قریش اختصاص یافت که موجب ناراحتی و اعتراض انصار شد. البته پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ایشان را با بیاناتی راضی نمود اما به فرموده امام باقر (علیه السّلام) خداوند نور انصار را در آن زمان از بین برد. ۷. از جمله بی اعتنائی های مهاجر و انصار به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) وقتی بود که ایشان مشغول به سخنرانی در نماز جمعه بود که کاروان تجاری وارد مدینه شد. در این هنگام مردم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را تنها گذاشتند، جز دوازده نفر. آیات سوره جمعه در این رابطه نازل شد. ۸. عدم حمایت از امیرالمومنین علی (علیه السّلام) و فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و برپائی سقیفه از ضربات مهلکی بود که به دلیل ضعف انصار و خیانت برخی دیگر از مهاجر و انصار صورت گرفت و همین حادثه بود که ابوبکر و عمر و ابوعبیده قبرکن را واداشت تا فورا و بدون تامل از بین خود خلیفه تعیین کنند.
مخالفت صحابه با پیامبر
مخالفت با دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را باید در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و بعد از رحلت ایشان پیگیری کنیم؛ زیرا دستورات مطلق پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) محدود به زمان حضور و حیات ایشان نیست. از جمله مخالفتهای برخی صحابه در زمان حیات آن حضرت، سر پیچی از دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) مبنی بر رفتن با لشگر اسامه بن زید در اواخر عمر آن حضرت بود تا حدی که ایشان مخالفین با این فرمان را به این بیان لعنت نمود: لعن الله من تخلف عن جیش اسامه. و آن را تکرار می کرد، در حالی که برخی از صحابه چون عمر و ابوبکر و ابوعبیده روزهای آخر عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)، که در لشگرگاه اسامه سرباز بودند، مخالفت کردند و به مدینه بازگشتند.یکی دیگر از دستورات آن حضرت در اواخر عمر شریفشان، امر به آوردن قلم و لوح بود تا اینکه آن حضرت مطلبی بنویسند تا بعد از آن کسی گمراه نشود. این دستور با اهانت عمر (ان نبی الله لیهجر) به آن حضرت، مورد مخالفت واقع شد تا آنجا که اصحاب به دو دسته موافقین و مخالفین تبدیل شدند و در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به یکدیگر پرخاش می کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) وقتی این صحنه را مشاهده کرد با ناراحتی دستور داد تا آنها از نزد او خارج شوند. این اهانت به حدی بود که سالها ابن عباس از آن ناراحت بود و می گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) بیشترین اذیت را زمانی تحمل کرد که بین او و نوشتن مطلب مانع شدند. از دیگر مخالفتهائی که با دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) بلکه با اوامرالهی شد، غصب خلافت بعد از شنیدن رحلت آن حضرت و اذیت و آزار نسبت به اهل بیت (علیهم السّلام) بود بطوریکه مصیبت شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیهم) را در پرونده خود ثبت کردند و البته تمام قصد منافقین ضربه زدن به اهل بیت (علیه السّلام) بود که به دست اینچنین افرادی از صحابه و یارانشان انجام شد.
← نافرمانی سمره
خداوند در قرآن کریم نسبت به احترام گذاشتن به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) آیاتی نازل کرد و دستور داده که صدای خود را فراتر از صدای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) نکنید. (.... کسانی که تو را از پشت حجره ها بلند صدا می کنند بیشترشان (شان و مقام تو را) نمی فهمند)). در تاریخ آمده که شبی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) برای نماز عشاء تاخیر انداختند. عمر آمد درب خانه را کوبید و گفت: یا رسول الله زنها و بچه ها خوابیدند، خیلی دیر شده. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمودند: سزاوار نیست من را اذیت کنید و به من دستور داده و امر کنید. وظیفه شما این است که بشنوید و اطاعت کنید. همچنین گفته شده که عده ای از طائفه بنی تمیم نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) آمدند. ابوبکر گفت: قعقاع بن معبد را بر آنها امیر کن. عمر گفت: اقرع بن جالس را امیر کن. ابوبکر به عمر گفت: تو جز مخالفت با من غرضی نداشتی. عمر گفت من قصد مخالفت با تو نداشتم و با هم نزاع کردند و در حضور آن حضرت فریادشان بلند شد. آیه لاتقدموا بین یدی الله.. و آیه لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی. . در این مورد نازل شد.
شکست و فرار از جنگ
...

جملاتی از کاربرد کلمه پیامبر و صحابه

فخررازی تفسیرش را در مقدمه و ابوابی تنظیم کرده‌است. مقدمه نیز شامل ابواب و فصل‌هایی هست. وی در تفسیرش ابتدا نام سوره، محل نزول، تعداد آیات و اقوال مروبط به ان را بیان می‌کند و سپس با ذکر یک یا چند آیه توضیحی کوتاه دربارهٔ مناسبت آنها با آیات قبلی را ذکر می‌کند. سپس روایات از پیامبر و صحابه و تابیعین را ذکر می‌کند و آنها را بررسی می‌کند. سپس به ذکر مسائلی چون ناسخ و منسوخ یا شرح مصطلحات حدیثی می‌پردازد. و در ادامه آیه یاآیایت مورد نظر را به کوچکترین اجزای مفهومی تقسیم کرده و تحت عناوینی چون مسئله، سؤال، اقوا و… از ابعاد لغوی، ادبیف کلامی، فقهی و فلسفی به تفسیر و بررسی می‌پردازد و در انتها نظر خود را بیان می‌کند.
اولین کتابی که از او در زمان حیاتش به چاپ رسید نظمیه جلالی نام داشت. نظمیه یا منظومه شامل غزلیات ، مخمسات ، مسدسات و رباعیات جلال الدین بود و چند ترجمه که در مضامین مختلف : عارفانه ، عاشقانه ، عشق به خدا و پیامبر و صحابه و اهل بیت و ... است. جلال الدین در این کتاب چنان خود را میانه رو و بدون تعصبات مذهبی معرفی میکند که برخی به اشتباه او را شیعه میدانند!