یک لنگه پا

معنی کلمه یک لنگه پا در لغت نامه دهخدا

یک لنگه پا. [ ی َ / ی ِ ل ِ گ َ / گ ِ] ( ق مرکب ) ( اصطلاح عامیانه ) یک لنگ پا. بر یک پا.
- یک لنگه پا ایستادن ؛ مصراً پافشاری کردن. با پافشاری. مصراً.
|| دست تنها. کسی که بدون کمک و معاون کاری را که قاعدتاً به دستیار و معاون نیازمند است انجام دهد. ( از: فرهنگ لغات عامیانه ).

معنی کلمه یک لنگه پا در فرهنگ فارسی

دست تنها کسی که بدون کمک ومعاون کاری راکه قاعدتا به دستیار و معاونی نیازمندست انجام دهد : ازصبح تاحال من یک لنگه پا ایستاده و این مهمانی را برگزار کردهام .

جملاتی از کاربرد کلمه یک لنگه پا

بازی است که در زمان قدیم رایج بوده و به دو گروه چند نفره تقسیم شده و یک لنگه پا و دست به سینه به یکدیگر تنه می‌زنند تا تعادل تیم حریف را بهم بزنند.هر تیم که زودتر تعادل تمامی افرادش بهم بخورد بازنده‌ است.