گرگوی

معنی کلمه گرگوی در لغت نامه دهخدا

گرگوی. [ گ َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی بوده تورانی که خود بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را به نزدیک پیران ویسه به جنگ طوس و رستم فرستاد. ( برهان ) ( آنندراج ). نام پهلوان ایرانی . ( ولف ) :
چو گرگوی جنگی سوی میسره
بیامدچو خور بیش برج بره.فردوسی.رجوع به گرگوز شود.

معنی کلمه گرگوی در دانشنامه آزاد فارسی

گَرْگوی
(یا: کُردوی )، بنا بر روایت شاهنامۀ فردوسی ، دلاوری ایرانی فرماندۀ میسرۀ سپاه گُشتاسپ در نبرد با ارجاسپ .

جملاتی از کاربرد کلمه گرگوی

آن سر که نرفته بچو کانت گرگوی زراست کم از خزفست
چو کاموس و منشور و خاقان چین گهار و چو گرگوی با آفرین
چه گرگوی شد کشته گرگین گرد روان دست بر گرزه گرز برد
بزد بر سر گرد گرگوی گرز چنان آن جفاجو به نیروی برز