کوبیدگی

معنی کلمه کوبیدگی در لغت نامه دهخدا

کوبیدگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) عمل یا حالت کوبیده بودن یا شدن.کوفتگی. و رجوع به کوبیده و کوبیدن و کوفتگی شود.

معنی کلمه کوبیدگی در فرهنگ فارسی

عمل یا حالت کوبیده بودن یا شدن. کوفتگی

معنی کلمه کوبیدگی در فرهنگستان زبان و ادب

{batter} [حمل ونقل ریلی] تغییر شکل سطح کلاهک ریل در نزدیکی درز و در انتهای ریل ها، براثر ضربۀ چرخ

جملاتی از کاربرد کلمه کوبیدگی

کوبیدگی بطنی، شامل ۷۵٪ از تمامی موارد کوبیدگی و معمول‌ترین نوع از این قبیل آسیب‌ها است. عامل اصلی این نوع آسیب، حوادث وسایل نقلیهٔ موتوری است. در این حوادث، به سبب برخورد شدید راننده با فرمان (خودرو)، داشبورد، یا کمربند ایمنی، بسته به میزان نیروی وارد شده، در موارد خفیف به ضرب دیدگی و در موارد حادتر، به سبب افزایش فشار داخل مجرا، به ترکیدگی اندام‌های داخلی بدن می‌انجامد.
تزیینات بیرونی تاج محل از بهترین معماری‌های گورکانی به‌شمار می‌روند. تزیینات متناسب با تغییرات ناحیهٔ سطحی بنا تمیزکاری شده‌اند. عناصر تزیینی با انجام نقاشی، گچ‌بری و حکاکی یا کوبیدگی سنگ ایجاد شده‌اند. همانند هنر اسلامی، که از به‌کاربردن انسان‌انگاری امتناع می‌کند، عناصر تزیینی تاج محل هم صرفاً از خوش‌نویسی، طرح‌های انتزاعی یا نقش‌مایه‌های به‌شکل گیاه به‌وجود آمده‌اند. در سراسر مجموعه، سورههایی از قرآن به چشم می‌خورد که برخی عناصر تزیینی را تشکیل می‌دهند. پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که امانت خان شیرازی سوره‌ها را انتخاب کرده‌است.