چهارزانو. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) نوعی از نشستن است. مربعنشینی. قرار گرفتن روی زمین به کیفیتی که هر دو ساق پا به جانب داخل خم و با یکدیگر متقاطع گردند و سر زانوان به جانب بیرون متمایل باشند و کف پا در زیر آن واقع شود : گفتا منشین چهارزانو کآن هست نشانه تکبر ننشستند جز دو زانو نیکوادبان و مردم حر گفتم چه ادب کدام حری بشنو ز من این حقیقت مر آموخته ایم این ادب را ما از عرب وعرب ز اشتر.دهخدا.رجوع به چارزانو شود.
معنی کلمه چهارزانو در فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. )حالتی مؤدبانه از نشستن که ساق پای چپ زیر زانوی راست و ساق پای راست زیر زانوی چپ قرار می گیرد.
معنی کلمه چهارزانو در فرهنگ عمید
به حالتی از نشستن که زانوها در طرف راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد.
معنی کلمه چهارزانو در فرهنگ فارسی
حالتی ازنشستن که زانوهادرطرف راست وچپ باشند ( اسم ) عمل چهار زانو نشستن .
معنی کلمه چهارزانو در ویکی واژه
حالتی مؤدبانه از نشستن که ساق پای چپ زیر زانوی راست و ساق پای راست زیر زانوی چپ قرار میگیرد.
جملاتی از کاربرد کلمه چهارزانو
در این خانهٔ تاریخی، از اذان صبح به روی عزاداران باز است. برای داخل رفتن باید در صف ایستاد. وقتی عدهای از خروجی آمدند بیرون و داخل کمی جا باز شد، به همان تعدادی که خارج شدهاند، افراد جدید به صف داخل میروند یا عدهای هم اصلاً قصد وارد شدن نمیکنند. بی آن که در صف بایستند، در محوطهٔ خالی جلوی خانه، زیرانداز انداخته و دو زانو یا چهارزانو نشسته، دل به حرفهای واعظ میدهند.