چرگه

معنی کلمه چرگه در لغت نامه دهخدا

چرگه. [ چ َ گ َ / گ ِ ] ( اِ ) حلقه بزرگی مایل بطرف داخل که شکارچیان سازند. ( ناظم الاطباء ). حلقه ای از شکارچیان در شکارگاه بدور شکار. شیوه ای از شکار حیوانات که جمعی دور شکار را حلقه بسته آنرادر میان گیرند. جرگه. ( ناظم الاطباء ). || جمعی از مردم. جمعی از حیوانات. رجوع به جرگه شود.

جملاتی از کاربرد کلمه چرگه

۱-طایفه بی: تشکیل شده از هفت تیره و هوز که در ۶ روستا و آبادی متفاوت بوده‌اند. ۱-تیره الفت بگ مله کو ۲-تیره جمشید پلکانه ۳ و ۴- تیره علی ویس و چرگه بان امرود ۵-تیره انور مله سیه ۶-تیره علی نظر آواره ۷-تیره روتل چنارگ
دندانهٔ کلید بقا چرگه کلک اوست هنگام کین، نتیجه دندان مار داد