معنی کلمه چرخ کبود در لغت نامه دهخدا
بشادیش بر شادمانی فزود
برافراخت گردن بچرخ کبود.فردوسی.از ایوان گشتاسب باید که دود
زبانه برآرد بچرخ کبود.فردوسی.ز اهل جنس درین قبه کبود که بود
که ملک از او نربود این بلند چرخ کبود.ناصرخسرو.بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونه زر عیار.خاقانی.روزکی چند زیر چرخ کبود
دل نهادند بر سماع و سرود.نظامی.زردرخ از چرخ کبود آمدی
چونکه بدین چاه فرودآمدی.نظامی.بدان را بد آید ز چرخ کبود
به نیکان همه نیکی آید فرود.نظامی.باد بیش از مدار چرخ کبود
بر گزیننده و گزیده درود.نظامی.رجوع به چرخ ترساجامه وچرخ کبودجامه و چرخ گندناگون و چرخ صوفی جامه شود.