یکون

معنی کلمه یکون در لغت نامه دهخدا

یکون. [ ی َ ] ( اِ ) نوعی از جامه باشد، آن را از حریر الوان بافند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). جامه ای باشد که از حریر سازند. ( صحاح الفرس ). جامه حریر الوان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || یکونه. یکسان. ( فرهنگ اسدی ) :
تو بیاراسته بی آرایش
چه به کرباس و چه به خز یکون.ابوشعیب ( از فرهنگ اسدی ).ابتدا در لغت نامه اسدی و سپس در دیگر لغت نامه ها این کلمه را صورتی از یکسان گمان برده اند. بی شبهه این کلمه اکسون است. و در شعر ابوشعیب نیز کلمه را بکسون ( = به اکسون ) باید خواند. ( از یادداشت مؤلف ).و رجوع به یکونه و یکسون شود.
یکون. [ ی َ ] ( ع فعل ) می شود. || ( اِ ) جمله و جمع. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه یکون در فرهنگ فارسی

بمعنی می شود جمله و جمع

معنی کلمه یکون در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَکُونُ: باشد
معنی یَکُونَ: که باشد
معنی سَوْفَ یَکُونُ: به زود ی خواهد بود
معنی لَا یَکُونَ: تا نباشد
معنی مَا یَکُونُ لَکَ: تو را نسزد - روا نیست که تو
معنی مَّا یَکُونُ لَنَا: ما را نسزد - روا نیست که ما
معنی مَا یَکُونُ لِی: مرا نسزد - روا نیست که من
معنی مَا یَکُونُ مِن: نیست
معنی مَا کَانَ لِـ: سزاوار نیست که (مثل عبارت "وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ ﭐلْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ")
معنی لِزَاماً: لازم - ملازم - قرین و همراه (کلمه لزاما به معنای ملازمه باشد ، چون هر دو ، مصدر باب مفاعله ، یعنی لازم - یلازم است عبارت "قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً " به این معنی است که :بگواگر دع...
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی یُثْخِنَ: تا آرامش و قرار گیرد - تا استحکام یابد (از کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او .در عبارت "مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَیٰ حَتَّیٰ یُثْخِنَ فِی ﭐلْأَرْضِ " منظو...
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه یکون

کما صح فی المذهب الزیدی ان التشهد یکون بسم الله و بالله والاسماء الحسنی کلها لله اشهد ان لا اله الا الله وان محمد رسول‌الله اللهم صل علی محمد وال محمد کما صلیت علی ابراهیم وعلی ال ابراهیم وبارک علی محمد وعلی ال محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی ال ابراهیم انک حمید مجید.
۲- «بدیع السموات و الارض انّی یکون له ولد و لم تکن له صاحبة و خلق کلّ شیی و هو بکلّ شییء علیم». * آیهٔ ۱۰۱/انعام(۶)
معنای ضیق تری از امکان که شامل سلب همه ضرورتها یعنی ذاتی، وصفی و وقتی امکان اخص گویند. «... و هو ان یکون الحکم غیر الضروری البته، ولا فی وقت کالکسوف و لا فی حال کالتغیر للکتحرک، بل یکون مثل الکتابه للانسان»
امکان خاص، آن است که سلب ضرورت از طرفین مقابلین بکند. مقابلین امکان وجوب و امتناع و موادّ ثلاث است. گفته شود: «زید ممکن بالامکان الخاص و لا یکون وجوده ضروریا و لا عدمه ضروریا». طبیعتاً ضرورت از دو طرف که بشود خاص می‌شود نسبت به آن که ضرورت از یک طرف شد.
انما أخذ بقول هذا الأخباری الذی أفتاه بناء علی ما فهمه من الأخبار، و أن الحکم فی تلک المسألة کذلک، فکیف یکون مقلّدا للإمام، و الأخباری الآخر یفتی بخلافه باعتبار ما أدّی إلیه فهمه و وصل إلیه إدراکه؟ تا آنجا که می‌گوید: من أنه ربّما نشأ من اختلاف الأخبار، و ربّما نشأ من اختلاف الأفهام، الذی هو السبب التام فی أکثر الأحکام
«یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ» یعنی من الوحی. «ما لَمْ یَأْتِکَ» و قیل اتانی اللَّه من علم التّوحید و معرفة اللَّه، و من علم ما یکون بعد الموت و من استحقاق الکافر عذاب اللَّه.
کلمهٔ «بدیع» و «بدع»: الشیء الذی یکون اولاً، یعنی چیز تازه، کاری که قبلاً نظیر نداشته باشد.
هل یکون البصیر و الاعمی واحداً عند من اتاه حجی
و قال (ص): «من سرّه ان یکون اقوی النّاس فلیتوکّل علی اللَّه، و من سرّه ان یکون اسعد النّاس فلیتّق اللَّه، و من سرّه ان یکون اغنی النّاس فلیکن بما فی ید اللَّه اوثق منه بما فی یده».