یکانه

معنی کلمه یکانه در لغت نامه دهخدا

یکانه. [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) فرد. تنها. یگانه. بی مانند. یکان. رجوع به یگانه شود.
یکانه. [ ی ِ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 12000گزی خاور همدان و 3000گزی شمال شوسه همدان به ملایر. سکنه آن 332 تن ، آب آن از چشمه و رودخانه سیمین و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

معنی کلمه یکانه در فرهنگ فارسی

فرد تنها

جملاتی از کاربرد کلمه یکانه

یکی بکفتش با طنز کای یکانه ادیب گزافه کمتر گوی و بخود مبال ایدر
و شیخ الاسلام گفت: کی قرافی یکانه دنیا بود بی‌نظیر در زمان خویش و پس خویش، حادالنظر بود و حاضر الوقت، استاد و غیور این کار و امام ظرف غیبی، باعام سنی بود، و خاص عارف بود و در خود موحد بود و نشان خود گم.
تنها تفریجان نیست که نامش بعد از حمله تازیان دستخوش تغییر گشته ، روستاهای پارسی زبان اطراف تفریجان نیز ، نظیر کنجینه یا همان «گنجینه» ، یکانه یا همان «یگانه» ، مزدقینه یا همان «مزداگینه» ، کشین یا همان «چشین» از معرب سازی در امان نمانده اند.