یک گز

معنی کلمه یک گز در لغت نامه دهخدا

یک گز. [ ی َ / ی ِ گ َ ] ( ص مرکب ) خوش ظاهر و بدون ته. مأخذ آن قماشی است که یک گز از روی کارش خوب باشد. ( آنندراج ).

معنی کلمه یک گز در فرهنگ فارسی

یعنی خوش ظاهر و بدون ته ماخذ آن قماشی است که یک گز از روی کارش خوب باشد

جملاتی از کاربرد کلمه یک گز

. . . یری تا . . . ایه ندانم که چند از کلهش یک گز تا غبغبه
به یک گز مقنعه تا چند کوشم‌؟ سلیح مردمی تا چند پوشم‌؟
چو موج تفرقه جامی تورا گذشت ز سر برابر است اگر یک گز است اگر صد گز
دی از سر تو بر آسمان یک گز بود و امروز ز سر تا بتنت فرسنگیست
ز نوک ناخنش تا زیر منقار به یک گز می‌رسیدی گاه رفتار
از دو گز جامه کسوتی ببرید یک گز و نیم فاضل آمد ازو
چون رسن یک گز ز صد گز کم بود آب اندر دلو از چه کی رود