یک لفظ

معنی کلمه یک لفظ در لغت نامه دهخدا

یک لفظ. [ ی َ / ی ِ ل َ ] ( ص مرکب ) متحدالکلمه. یک سخن. هم قول :
همه اندر ثنای من یک لفظ
همه اندر هوای من یکسان.مسعودسعد ( دیوان ص 382 ).

معنی کلمه یک لفظ در فرهنگ فارسی

متحد الکلمه یک سخن

جملاتی از کاربرد کلمه یک لفظ

نیمی به تحفه بر تو فشانم ز عمر خویش گر یابم از زبان تو یک لفظ درفشان
ما را نبود مقدور، توصیف تو از آن رو کز دفتر مدح تو، یک لفظ بود قرآن
سهم یک حرف ز علم تو فزون تر ز بحور وزن یک لفظ ز حلم تو گران تر ز جبال
نی نی از غیرت من نیست روا این یک لفظ کاندر آن چهرهٔ پرنور و لب چون شکرش
در اواخر قرن نوزدهم میلادی واژهٔ سیاره اگرچه همچنان نیازمند یک تعریف بود، تبدیل به یک لفظ مورد قبول اما تنها برای بخش کوچکی از اجسام موجود در منظومهٔ خورشیدی شده بود. البته پس از ۱۹۹۲، ستاره‌شناسان آغاز به کشف اجسام دیگری در فرای مدار نپتون کردند؛ درست مانند صدها جسم دیگری که به دور دیگر ستاره‌ها می‌گشتند. این اکتشافات نه تنها تعداد سیارات بالقوه را بالا می‌برد، بلکه تنوع و ویژگی‌هایشان را نیز گسترش بخشید. برخی به اندازهٔ سیاره‌ها بزرگ بودند، در حالیکه دیگران از ماه هم کوچک‌تر بودند. این اکتشافات مفاهیم پذیرفته شده در طول تاریخ در مورد آنچه که بدان «سیاره» می‌گفتند را به چالش کشید.
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
در جهانی وز جهان افزونتری گویم که چون همچو صد معنی که در یک لفظ موجز مضمر است
گر، به صد لفظ اندرون یک حرف من باشد خطا تو، به یک لفظ اندرون، خبط و خطا صد می‌کنی
به یک اشارت و یک لفظ او شود آسان هر آنچه دهر بر آزادگان کند دشوار
جمعیت من از تو مثنی شود اگر روزی کنی عزیز به یک لفظ مفردم
یاردن ماریوما می‌نویسد: «تقیّه یک لفظ فقهی اسلامی است که معنای در حال تغییر آن مرتبط با وقتی است که یک مسلمان، طبق شریعت مجاز است دروغ بگوید.
بیرون رود از عالم جهل ار ز علومش یک لفظ ببخشند ببلدان و کور بر